English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5838 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recogizant U ملتفت
attentive U ملتفت
he takes no notice of it U ملتفت
mined your eye U ملتفت باش
mind your eye U ملتفت باشید
aware U ملتفت موافب
conscious U باخبر ملتفت
beware U ملتفت بودن
understand U ملتفت شدن
mindful of anything U ملتفت چیزی
he takes no notice of it U ملتفت نمیشود
to come to know U ملتفت شدن
to take notice U ملتفت شدن
learnt U ملتفت شدن
see through U ملتفت شدن
see-through U ملتفت شدن
understands U ملتفت شدن
i took no notice of him U ملتفت او نشدم
sensible of a peril U ملتفت خطر
caveat venditor U ملتفت بودن فروشنده
noticing U ملتفت شدن دیدن
notices U ملتفت شدن دیدن
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
take heed of what you say U ملتفت باشیدکه چه می گویید
to take care U باحذربودن ملتفت بودن
the baby takes notice U بچه ملتفت است
notice U ملتفت شدن دیدن
noticed U ملتفت شدن دیدن
minding U موافبت کردن ملتفت بودن
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
mind U موافبت کردن ملتفت بودن
minds U موافبت کردن ملتفت بودن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
in due f. U باید
to have to U باید
the f. of a table U باید
should U باید
shall U باید
there is a rule that... U که باید.....
outh U باید
must U باید
maun U باید
ought U باید
ought U باید وشاید
as it deserves U چنانکه باید
i ougth to go U باید رفت
how shall we proceed U چه باید کرد
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i ougth to go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
it is to be noted that U باید دانست که
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
you must know U باید بدانید
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
meetly U چنانکه باید و شاید
he must have gone U باید رفته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
he needs must go U ناچار باید برود
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
I must leave at once. باید فورا بروم.
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
you might have come U باید امده باشید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
shall i go? U ایا باید بروم
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
you must go U شما باید بروید
the needful U انچه باید کرد
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
enow U بسنده انقدرکه باید
prettily U بخوبی چنانکه باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
chicane U مانعی که باید دور زد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads U کاری که باید انجام شود
load U کاری که باید انجام شود
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1دریافت کردم
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com